ذکر یاابالفضل علیه السلام
شهید مجید صالحی راد از دوستان پدرم بود ، ایشان بسیار شوخ طبع و بشاش بود ، همیشه لباس سپاهی به تن داشت حتی زمانی که در مرخصی بود ، من سن و سال کمی داشتم اماچهره ی ایشان همیشه در ذهنم هست وقتی می خندید یک فرو رفتگی روی صورتش ایجاد می شد که چهره اش را زیباتر می کرد، مادر می گفت پدر زمان شهادت آقا مجید خیلی گریه می کرد ،وقتی دلیلش را جویا شدم و پرسیدم مگر چه فرقی با بقیه دوستان شهیدت داشت گفت ، مجید خیلی به آقا ابالفضل علیه السلام ارادت داشتند و همیشه ذکر روی لبانش یا ابالفضل بود و حتی همیشه سربند یا ابالفضل را به پیشانی می بست، وقتی بمب به مقر پادگان جنگ اصابت کرد من سراسیمه به دنبال مجید بودم اما او بر اثر اصابت ترکش قطعه قطعه شده بود و هر قطعه ای را در قسمتی پیدا کردم و آخرین قطعه ای که پیدا کردیم دست آن بزرگوار بود ..
مادر می گفت پدر دائما" در حال گریه می گفت، خوش به حال مجید ، خوش به حال مجید...
چه بار سنگینی روی دوش من است، خیلی وقت است که دوران جنگ تمام شده است ، بهتر است دیگر پنهان نکنم که فرزند شهید بودم و هستم ،بیش از این نگذارم که فراموش شود که چه کسانی و با چه اخلاصی رفتند که شرافتمان نرود، من فرزند عشقم، بی پروا و آزاد...