شهیدان را شهیدان میشناسند
قبل از عملیات حاج عمران بود برادرم روح اله نیز از اعزام شوندگان لشکر57 لرستان بود ، شهید کوشکی باز معرکه راه انداخته بود و عده ی زیادی از بچه ها را دور خودش جمع کرده بود، شیوه ی همیشگی اش برای روحیه دادن به رزمنده ها...
روح اله هم آنجا بود من هم به جمع آنها پیوستم . شهید کوشکی تا من را دید دستم را محکم فشار داد و گفت اسماعیل جان با برادرت خداحافظی کن او در این عملیات شهید می شود ، اشک در چشمانم حلقه بسته بود و به روح اله خیره شدم حسی به من میگفت که او درست می گوید و این آخرین باریست که او را می بینم ولی نمیخواستم به خودم بقبولانم، از یک طرف خوشحال بودم که برادر کوچکم پرواز را آموخته بود و از طرف دیگر هم سنگینی نبودنش را بخوبی احساس می کردم ، برادر است دیگر و داغ او بسیار سنگین بود ..
با صدای گرفته جواب دادم اگر شهید نشد؟ که بلافاصله شهید کوشکی با تعجب گفت یعنی تو متوجه نمی شوی که روح اله رفتنی شده ...
عملیات تمام شد و من به خانه برگشتم ولی بدون روح اله
به روایت محسن مرادی راوی دفاع مقدس و به نقل از اسماعیل سپهوند جانشین اطلاعات لشکر 57 ابالفضل(ع) برادر شهید روح اله سپهوند
چه بار سنگینی روی دوش من است، خیلی وقت است که دوران جنگ تمام شده است ، بهتر است دیگر پنهان نکنم که فرزند شهید بودم و هستم ،بیش از این نگذارم که فراموش شود که چه کسانی و با چه اخلاصی رفتند که شرافتمان نرود، من فرزند عشقم، بی پروا و آزاد...